ماه رویا روی خوب از من متاب

ماه رویا روی خوب از من متاب


1
2
3
4
5
6
7
8
9
10
11
ماه رویا روی خوب از من متابدوش در خوابم در آغوش آمدیاز درون سوزناک و چشم ترهر که بازآید ز در پندارم اوستناوکش را جان درویشان هدفاو سخن می​گوید و دل می​بردحیف باشد بر چنان تن پیرهنخوی به دامان از بناگوشش بگیرفتنه باشد شاهدی شمعی به دستبامدادی تا به شب رویت مپوشسعدیا گر در برش خواهی چو چنگ بی خطا کشتن چه می​بینی صوابوین نپندارم که بینم جز به خوابنیمه​ای در آتشم نیمی در آبتشنه مسکین آب پندارد سرابناخنش را خون مسکینان خضابو او نمک می​ریزد و مردم کبابظلم باشد بر چنان صورت نقابتا بگیرد جامه​ات بوی گلابسرگران از خواب و سرمست از شرابتا بپوشانی جمال آفتابگوشمالت خورد باید چون رباب

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد