ماه رویا روی خوب از من متاب

ماه رویا روی خوب از من متاب


1
2
3
4
5
6
7
8
9
10
11
ماه رویا روی خوب از من متابدوش در خوابم در آغوش آمدیاز درون سوزناک و چشم ترهر که بازآید ز در پندارم اوستناوکش را جان درویشان هدفاو سخن می​گوید و دل می​بردحیف باشد بر چنان تن پیرهنخوی به دامان از بناگوشش بگیرفتنه باشد شاهدی شمعی به دستبامدادی تا به شب رویت مپوشسعدیا گر در برش خواهی چو چنگ بی خطا کشتن چه می​بینی صوابوین نپندارم که بینم جز به خوابنیمه​ای در آتشم نیمی در آبتشنه مسکین آب پندارد سرابناخنش را خون مسکینان خضابو او نمک می​ریزد و مردم کبابظلم باشد بر چنان صورت نقابتا بگیرد جامه​ات بوی گلابسرگران از خواب و سرمست از شرابتا بپوشانی جمال آفتابگوشمالت خورد باید چون رباب

ما را همه شب نمی​برد خواب

http://www.tolo.tvما را همه شب نمی​برد خواب


1
2
3
4
5
6
7
8
9
ما را همه شب نمی​برد خوابدر بادیه تشنگان بمردندای سخت کمان سست پیمانخارست به زیر پهلوانمای دیده عاشقان به رویتمن تن به قضای عشق دادمزهر از کف دست نازنیناندیوانه کوی خوبرویانسعدی نتوان به هیچ کشتن ای خفته روزگار دریابوز حله به کوفه می​رود آباین بود وفای عهد اصحاببی روی تو خوابگاه سنجابچون روی مجاوران به محرابپیرانه سر آمدم به کتابدر حلق چنان رود که جلابدردش نکند جفای بوابالا به فراق روی احباب

سعدی

اول دفتر به نام ایزد دانا


1
2
3
4
5
6
7
8
9
10
11
12
13
14
اول دفتر به نام ایزد دانااکبر و اعظم خدای عالم و آدماز در بخشندگی و بنده نوازیقسمت خود می​خورند منعم و درویشحاجت موری به علم غیب بداندجانور از نطفه می​کند شکر از نیشربت نوش آفرید از مگس نحلاز همگان بی​نیاز و بر همه مشفقپرتو نور سرادقات جلالشخود نه زبان در دهان عارف مدهوشهر که نداند سپاس نعمت امروزبارخدایا مهیمنی و مدبرما نتوانیم حق حمد تو گفتنسعدی از آن جا که فهم اوست سخن گفت صانع پروردگار حی تواناصورت خوب آفرید و سیرت زیبامرغ هوا را نصیب و ماهی دریاروزی خود می​برند پشه و عنقادر بن چاهی به زیر صخره صمابرگ​تر از چوب خشک و چشمه ز خارانخل تناور کند ز دانه خرمااز همه عالم نهان و بر همه پیدااز عظمت ماورای فکرت داناحمد و ثنا می​کند که موی بر اعضاحیف خورد بر نصیب رحمت فرداوز همه عیبی مقدسی و مبرابا همه کروبیان عالم بالاور نه کمال تو وهم کی رسد آن جا